زاگرُس رشتهکوهی در غرب و جنوب ایران است. این رشتهکوه از کرانههای دریاچه وان در کردستان ترکیه آغاز شده و پس از گذشتن از استانهای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه،همدان، ایلام، اصفهان، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، خوزستان و لرستان تا استانهای فارس، کرمان و هرمزگان ادامه مییابد. دامنهٔ این رشتهکوه به شمال عراق نیز امتداد دارد.
محتویات [نهفتن]
۱ نام
۲ زمین شناسی
۲.۱ زاگرس مرتفع
۲.۲ زاگرس چین خورده
۳ کوهها
۴ جستارهای وابسته
۵ پانویس
نام[ویرایش]
نام باستانی رشته کوه زاگرس کُر یا کور است: بر طبق اسطوره شناسی سومری کور (کر) اساساً نام یک کوه یا کوههایی بوده، و معمولاً به کوههای زاگرس واقع در شرق سومر اطلاق میگردیده است.[۱] کور همچنین نام دیگر امپراطوری اکد است که از سه هزار سال پیش و قبل از آن بر کل نواحی زاگرس گسترده شده بود.[۲]
بعضی معتقدند ریشه این نام اوستایی است. در زبان اوستایی زاگر Za-G'R' به معنای کوه بزرگ است. اما نظری نیز هست این است که این کلمه از نام مهاجران هندواروپایی ساکن در این منطقه معروف به ساگارتی گرفته شده.[۳]
نام قدیمی این رشتهکوه در زبان فارسی «پاتاق» که نام رشته کوهی معروف در استان کرمانشاه نیز هست بوده و پیش از آن «کهستان» (در عربی «جبال») و «پهله» بود.
واژه «زاگرس» یا «زاگروس» از بیش از هشت دهه پیش و از اواخر دوره قاجار از طریق ترجمه آثار نویسندگان اروپایی (و بعضاً از زبان یونانی) وارد زبان فارسی شده و سپس بر روی نقشه ایران نیز گذاشته شد.
ظاهراً حسن پیرنیا اولین کسی است که واژه زاگرس را در حاشیه صفحه ۲ کتاب خود بنام «تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان» آوردهاست. او خود تاکید نموده که اروپاییها چنین (یعنی زاگرس) نامند.
بعد از نوشته پیرنیا بارها به اشتباه از زاگرس به نام کوه یا دره نام برده شد که برداشت نادرستی است زیرا واژه زاگرس بخش گستردهای از شمال غربی تا جنوب شرقی ایران را با بیش از ۲۴۰ نام از رشته کوه، دشت، دره، رود و شهر و بخش و روستا در استانهای آذربایجان غربی، کردستان،ایلام،کرمانشاه و اصفهان و کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری و خوزستان و بالاخره لرستان را شامل میشود.
واژه زاگرس در هیچ یک از کتابهای تاریخی و جغرافیایی یا مسالک و الممالک و نوشتههای دوره اسلامی نوشته نشدهاست. در لغتنامه دهخدا یا دائرةالمعارف مصاحب نیز نکتهای مهم و اساسی در باره ریشه و اصل واژه زاگرس بیان نشدهاست.
محمد قزوینی در صفحه ۴۸ از جلد ۵ کتاب خود مینویسد: «زاگرس نام یونانی سلسله جبال غربی ایران به خصوص منطقه بختیاری در غرب ایران است.»
در دانشنامه لاروس از زاگرس به کوتاهی بهعنوان نام درهای که نفتخیز است ذکر شدهاست.
در واژه نامه یونانی به آلمانی که سال ۱۸۸۶ در لایپزیگ به چاپ رسیده واژه Zagrio یا Zagros را بهعنوان «کوهی در دوران ماد» به نقل از نوشتههای استرابون و پولیبیوس آوردهاست.
در لغت نامه جغرافیایی Lexique géographique در زیر واژه و عنوان «زاگرو» (زاگرس) آمدهاست:
«رشته کوهی است در آسیا که از شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شده و ماد را از آشور جدا میکند.»[۴]
رومن گیرشمن باستانشناس فرانسوی در کتابش[۵] زاگرس را نام قبیلهای دانسته و مینویسد:
«حرکت عمومی قبایل ایرانی هنوز به پایان نرسیده بود که قبیله سومی از قبیلههای مهم ایرانی بنام «Zikirtu» یا «ساگارتی» بسوی نواحی شرقی تری رفته و مستقر شدند.»
هرودوت نیز در نوشتههایش[۶] از همین قبیله مادی صحراگرد با نام «ساگارتی» یاد کرده و مینویسد:
«قبیلههای دیگر که صحراگردند از این قرارند: داینها، ماردها، دروپیکها و ساگارتیها»
دیاکونوف نیز در کتاب تاریخ ماد خود[۷] در شرح حمله آشوریها به پارسوا و نفوذ در خاک ماد به استناد کتیبههای خوانده شده مینویسد:
«بطوری که در متن تصریح شده، آخرین نقطه لشکر کشی ظاهراً دژ مادی زاکروتی بود»
به استناد مطالب ذکر شده ریشه واژه زاگرس از زبان مادی یا اوستایی است و یونانیها با افزودن S (س) به آخر آن این واژه را به شکل یونانی مبدل نمودند.
لذا واژه زاگرس (همانند واژه بختیاری) هم نام کوه و دژ و هم ایل، قوم، قبیله و محلی از مادها بودهاست.
نمای اشتران کوه ازالیگودرز
زمین شناسی[ویرایش]
رشته کوههای زاگرس حاصل یک فعالیت تکتونیکی یعنی برخورد دو صفحه تکتونیکی اوراسیا و عربستان هستند. این چین خوردگی متوقف نشده و دگرگونی زمین در غرب ایران و منطقه زاگرس همچنان ادامه دارد. چین خوردگیهای متعدد و وجود گنبدهای نمکی فراوان، زاگرس را به منطقهای نفت خیز تبدیل کرده است.
از نظر زمین شناسی، زاگرس به دو و یا سه بخش مجزا قابل تفکیک است: زاگرس شمالی، زاگرس میانی و زاگرس جنوبی. تفاوت زاگرس شمالی و جنوبی در نوع چین خوردگیها و نیز در نحوه قرارگیری چینها بر روی گنبدهای نمکی است. استان فارس به طور تقریبی جداکننده دو بخش شمالی و جنوبی زاگرس است. در یک تقسیم بندی دیگر، کوههای زاگرس به دو بخش اصلی قابل تفکیک هستند: زاگرس مرتفع و زاگرس چین خورده.
زاگرس مرتفع[ویرایش]
زاگرس مرتفع بخش شمال شرقی رشته کوههای زاگرس و در واقع اولین ردیف از کوههای زاگرس را تشکیل میدهند و به صورت دیوارهای بلند اما با پهنای نسبتاً کم (حداکثر ۸۰ کیلومتر) از شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شدهاند. میزان ارتفاع و بارش برف و باران در این بخش از زاگرس زیاد میباشد. مرتفع ترین قلل زاگرس شامل دنا، زردکوه، اشترانکوه و گرین در زاگرس مرتفع قرار دارند[۸].
زاگرس چین خورده[ویرایش]
بخش غربی و جنوبی رشته کوههای زاگرس، با طولی حدود ۱۳۷۵ کیلومتر و عرضی بین ۱۲۰ تا ۲۵۰ کیلومتر، زاگرس چین خورده نامیده میشود. این بخش از زاگرس، همراستا با زاگرس مرتفع، تا خلیج فارس و تنگه هرمز ادامه مییابد. تاقدیسهای بزرگ و کشیده از مشخصههای زاگرس چین خورده هستند[۹][۱۰].
کوهها[ویرایش]
زردکوه، چهارمحال و بختیاری
اشترانکوه، شرق لرستان
قالی کوه ۴۰۲۸ م الیگودرز
دنا بلندترین قله زاگرس
نیمهٔ شمالی رشته کوه زاگرس در دورهٔ ایران باستان محل زندگی مادها بودهاست. بلندترین قلههای این رشته کوه، دنا (۴۴۰۹ متر)، زردکوه بختیاری (۴۲۲۱ متر)، اشتران کوه (۴۱۵۰ متر)، قالی کوه (۴۰۲۸ متر) و بل (۳۹۴۳ متر) هستند.
دنا با ارتفاع ۴۴۰۹ متر بلندترین ارتفاعات زاگرس میباشد و از ۴۴ قله مرتفع بالای ۴۰۰۰ متر تشکیل شدهاست و بیش از ۶۰ کیلومتر طول دارد. از لحاظ موقعیت جغرافیایی، کمی از آن در جنوب استان اصفهان و بخش اعظم آن در شمال شرقی استان کهگیلویه و بویراحمد قرار دارد. در تمام سال پوشیده از برف بوده و یکی از کم نظیرترین منابع انواع واقسام گیاهان دارویی در دنیاست. این کوه سرچشمهٔ اصلی رود کارون است.
زردکوه بختیاری با ارتفاع ۴۲۲۱ متر در در نزدیکی شهرستان کوهرنگ در استان چهار محال و بختیاری قرار دارد. زردکوه بختیاری در تمام طول سال پوشیده از برف بوده و سرچشمهٔ اصلی رودخانهٔ زایندهرود است.
اشترانکوه با ارتفاع ۴۱۵۰ متر در جنوب شهرستانهای الیگودرز و ازنا بلندترین قله زاگرس میانی است که دارای هشت قله بلند و به هم پیوستهاست که در تمام طول سال پوشیده از برف است. سرچشمه اصلی رود دز و یکی از سرچشمههای کارون و کرخه است.دریاچه گهر نیز در این رشته کوه قرار گرفتهاست.
قالی کوه در جنوب شهرستان الیگودرز قرار دارد نیز با ارتفاع ۴۰۲۸ متر جز قلههای بلند زاگرس محسوب میشود. آبشار آب سفید نیز در این ناحیه از رشته کوه زاگرس قرار دارد منطقه قالی کوه پناهگاه حیوانات وحشی بسیاری است.
از دیگر ارتفاعات مهم زاگرس شمالی میتوان به رشته کوه گرین در حد فاصل استانهای لرستان و همدان اشاره کرد. بیشتر مساحت این رشته کوه در محدوده شهرستان بروجرد و در جنوب غربی تا شمال غربی شهر بروجرد قرار گرفته است، اما با این وجود، گرین با طول بیش از ۱۸۰ کیلومتر، بخش اعظم مساحت شهرستانهای بروجرد، الشتر و نورآباد در استان لرستان، شهرستان نهاوند در استان همدان و نیز بخشهایی از استان کرمانشاهان را فرا گرفته است. قلههای ولاش، چهل نابالغان، سه کوزان، هجده یال و میش پرور با ارتفاع بیش از ۳۴۰۰ متر از بلندترین ارتفاعات رشته کوه گرین هستند[۱۱].
بلندیهای زاگرس حوضه آبخیز رودخانههای زایندهرود، کارون و کرخه و دز را تشکیل میدهد و با توجه به حجم بارش و پایین بودن سطح تبخیر و موقعیت نسبتاً مناسب سازندهای زمینشناختی بخش اعظم آبهای زمینی و زیرزمینی کشور به میزان ۴۵ تا ۵۰ درصد را تأمین میکند.
ده قله مرتفع زاگرس عبارتند از[۱۲]:
رتبه نام کوه شهرستان استان ارتفاع (متر) ناحیه
۱ دنا دنا کهگیلویه و بویراحمد ۴۴۰۹ زاگرس مرکزی
۲ زردکوه کوهرنگ چهارمحال و بختیاری ۴۲۲۱ زاگرس شمال مرکزی
۳ اشترانکوه ازنا،الیگودرز لرستان ۴۱۵۰ زاگرس شمال مرکزی
۴ قالی کوه الیگودرز لرستان ۴۰۲۸ زاگرس مرکزی
۵ کوه گره اقلید فارس ۳۹۹۰ زاگرس جنوب مرکزی
۶ کوه بل اقلید فارس ۳۹۴۳ زاگرس جنوب مرکزی
۷ کوه تمندر الیگودرز لرستان ۳۹۰۰ زاگرس مرکزی
۸ کوه دارابشاه فریدن اصفهان ۳۹۰۰ زاگرس شمال مرکزی
۹ کوه هزار دره لردگان چهارمحال و بختیاری ۳۸۸۰ زاگرس جنوب مرکزی
۱۰ کوه کازینستان الیگودرز لرستان ۳۸۳۶ زاگرس مرکزی
جستارهای وابستهکوه دَماوَند کوهی در شمال ایران است که بلند ترین کوه ایران و خاورمیانه[۱] و بلند ترین قلهٔ آتشفشانی آسـیا است[۶]. این کوه در قسمت مرکزی رشتهکوه البرز در جنوب دریای خزر و در بخش لاریجان شهرستان آمل قرار دارد.[۷] کوه دماوند که از نظر تقسیمات کشوری در استان مازندران قرار دارد، به هنگام صاف و آفتابیبودن هوا، از شهرهای تهران، ورامین و قم و همچنین کرانههای دریای خزر قابل رؤیت است.[۸] کوه دماوند در سیام تیرماه سال ۱۳۸۷ به عنوان نخستین اثر طبیعی ایران در فهرست آثار ملّی ایران ثبت شد.[۹] همچنین کوه دماوند از سال ۱۳۸۱ به عنوان «اثر طبیعی ملّی» در شمار مناطق چهارگانهٔ ارزشمند از نظر حفاظت محیط زیست قرار گرفتهاست.[۱۰]
از دماوند در اساطیر ایران هم یاد شدهاست و شهرتش بیش از هرچیز به این سبب است که ضحاک (پادشاهی ستمگر و اژدهافش) در آن به بند کشیده شدهاست.[۱۱] در آثار ادبی فارسی نیز فراوان به این اسطوره و به طور کلّیتر کوه دماوند اشاره شدهاست.[۱۲] دماوند دارای چشمههای آب گرم لاریجان، اسک و منابع مختلف اندازههای گوناگونی برای ارتفاع کوه دماوند از سطح آبهای آزاد ذکر کردهاند. به نقل از درگاه ملّی آمار ایران، ارتفاع این کوه ۵٬۶۱۰ متر است[۱۴]؛ منابع دیگر، از جمله پایگاه ملّی دادههای علوم زمین ایران و وبگاه رصدخانهٔ زمین ناسا، ارتفاع ۵٬۶۷۰ متر[۱۵][۱] و ۵٬۶۷۱ متر را نیز برای قلّهٔ این کوه ذکر کردهاند. دایرةالمعارف فارسی فهرستی شش موردی از ارتفاعهایی را که برای این قلّه آمدهاست ذکر میکند که از ۵٬۵۴۳ تا ۶٬۴۰۰ متر میرسد.[۲]
ارتفاع نسبی دماوند، که با اندازهگیری ارتفاع قلّه نسبت به پستترین درّهٔ بین این قله و نزدیکترین قلّهٔ مرتفعتر تعیین میشود، ۴۶۶۱ متر است که دماوند را در ردهٔ دوازدهم بلندترین قلّههای دنیا از نظر ارتفاع نسبی قرار میدهد.[۱۶]
فاصله از شهرهای نزدیک
این قلّه در ۶۹ کیلومتری شمال شرقی تهران، ۶۲ کیلومتری غرب آمل و ۲۶ کیلومتری شمال شهر دماوند واقع شدهاست.[۱۷]
رودخانههای پیرامون
رودخانهٔ تینه در شمال، رودخانهٔ هراز در جنوب و شرق و رودخانهٔ دلیچای در غرب این کوه واقع شدهاند.[۱۸]
کوهستان
قلّهٔ دماوند در شرق کوهستان البرز مرکزی (استان مازندران) از رشتهکوه البرز قرار دارد. قلّههای مجاور آن ورارو، سه سنگ، گل زرد، کاعون (کبود) و میانرود است.[۱۹]وانه است.[۱۳] عکسهای ماهوارهای
موقعیّت جغرافیایی کوه البرز در عکسهای ماهوارهای ناسا از دماوند:
در تاریخ ۲۰۰۰/۰۷/۲۷
در تاریخ ۲۰۰۱/۰۵/۲۷
در تاریخ ۲۰۰۱/۰۷/۱۴
در تاریخ ۲۰۰۲/۰۸/۰۹
آب و هوا[ویرایش]
عکس هوایی از قلهٔ دماوند، گرفته شده در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۰۵. عکس از ناسا.
دما
کمینهٔ دمای هوا در ارتفاعات دماوند تا ۶۰ درجه زیرصفر (در زمستان) و تا یکی-دو درجه زیر صفر (در تابستان) پایین میآید.
باد
سرعت توفان در دماوند گاهی از ۱۵۰ کیلومتر در ساعت میگذرد. سرعت باد در کوهپایهها گاه به هفتاد کیلومتر در ساعت میرسد. بیشتر بادها از غرب و شمال غربی میوزند.
بارندگی
میانگین بارندگی در ارتفاعات دماوند ۱۴۰۰ میلیمتر در سال است و بارش در ارتفاعات معمولاً به صورت برف است.
فشار هوا
فشار هوا در قلّهٔ دماوند نصف فشار هوا در سطح دریا است.
آتشفشان[ویرایش]
فوران گوگرد از نزدیک قلهٔ دماوند
دماوند یک کوه آتشفشانی مطبّق[۲۰]* است[۲۱] که عمدتاً در دوران چهارم زمینشناسی موسوم به دوران هولوسین تشکیل شده و نسبتاً جوان است.[۲۲] فعّالیّتهای آتشفشانی این کوه در حال حاضر محدود به تصعید گازهای گوگردی است.[۲۳] آخرین فعالیتهای آتشفشانی این کوه مربوط به ۳۸۵۰۰ سال قبل بودهاست.[۱۵]
دماوند یک آتشفشان خفته است که امکان فعّال شدن مجدد آن وجود دارد.[۲۴] در برخی از سالها از جمله سال ۱۳۸۶، دود و بخارهایی از قله خارج شد که برخی از شاهدان آن را گواهی بر فعّال شدن این آتشفشان پنداشتند. اما در حقیقت در سالهای پر بارش، با نفوذ آب به درون قله و برخورد سنگهای داغ، جریانی از بخار آب از دهانه قله خارج میشود و چنین به نظر میرسد که فعالیتهای آتشفشانی صورت گرفتهاست.[۲۵]
قطر دهانه این آتشفشان در حدود ۴۰۰ متر است[۲۶][۲۷] که دریاچهای از یخ آن را پوشاندهاست. [۲۵] همچنین نشانههایی از وجود دهانههای قدیمی در پهلوهای جنوبی و شمالی کوه ملاحظه میشود.[۲۵]
نامها و ریشهشناسی[ویرایش]
نام دماوند به دو صورت مشهور دماوند و دنباوند (با زبر یا پیش دال) ضبط شدهاست.[۲۸][۲] حتی در بعضی مآخذ هر دو صورت نام آمدهاست.[۲۹] صورت دیگری که از نام این کوه ضبط شدهاست دباوند است.[۳۰] این کوه را با نامهای کاملاً متفاوت بیکنی و جبل لاجورد نیز ثبت کردهاند.[۳۱] «نام دماوند در تورات آمده و صورت کهن آشوری آن «بیکن» است (ری باستان ۲/۶۴۲)»[۳۲][در کجای تورات]
در مورد دلیل نامگذاری دماوند در فرهنگ معین آمدهاست: «دم (دمه، بخار) + اوند = دماوند؛ دارای دمه و دود و بخار (آتشفشان)»[۳۳]
احمد کسروی دربارهٔ نامگذاری دماوند یا دنباوند نظر کاملاً متفاوتی دارد.[۳۴]*. وی با استدلالهایی نسبتاً پیچیده نامگذاری «نهاوند» و «دماوند» را مرتبط میداند و مینویسد «در زبانهای باستان «نها» بهمعنی پیش و «دما» بهضم دال بهمعنی پشت و دنبال بوده،...»[۳۵] و در مورد «وند» مینویسد:««وندن» در زبانهای باستان ایران بهمعنای «نهادن» بوده[...] یکی از معناهای «نهادن» واقع شدن و ایستادن برجایی است.[...] و ناچار «وندن» نیز همان معنی را داشته و «وند» که ماضی آن است بهمعنی نهاد، برجایی ایستاد (واقعشد) میآمدهاست»[۳۶] او در ادامه نتیجه میگیرد:«پس «نهاوند» یعنی شهر یا آبادی یا قلعهٔ ایستاده در پیشرو و «دماوند» یعنی شهر یا آبادی یا قلعهٔ ایستاده در دنبال و پشت.[۳۷]
ناصرخسرو قبادیانی بلخی در اوایل سفرنامه خود در باب کوه دماوند آورده است : «میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی که آن را لواسان گویند» . لواسان در زبان پارسی میانه (پهلوی) به معنای تیغه کوهی است که محل طلوع خورشید می باشدصنعت نفت ایران
صنعت نفت ایران مهمترین صنعت این کشور است. در سال 2001 ایران چهارمین تولید کننده نفت خام جهان بود.[۱] طبق برآوردهای مجله نفت و گاز، تا ژانویه ۲۰۱۱، ذخایر قطعی نفت ایران در حدود ۱۳۷ میلیارد بشکه میباشد که حدود ۱۰٪ کل ذخایر جهان است و همچنین ایران دارای ۱۰۴۵ تریلیون فوت مکعب ذخایر گاز طبیعی میباشد که حدود ۱۶٪ از ذخایر کل جهان است..[۲]
امتیاز دارسی[ویرایش]
نوشتار اصلی: امتیاز دارسی
اولین بار در سال ۱۹۰۱م/۱۲۸۰ش امتیاز بهره برداری از نفت ایران به یکی از اتباع انگلیسی به نام دارسی واگذار شد[نیازمند منبع]. این امتیاز که به «قرارداد دارسی» معروف است در اوایل کار از سوی طرفین قرارداد چندان جدی تلقی نشد[نیازمند منبع] و حتی پس از چند سال که از اقدامات بینتیجه اکتشافی آن میگذشت امتیازداران درصدد برآمدند از ادامه کار صرفنظر کنند[نیازمند منبع]. اما بر اثر مساعدت و جسارت برخی از مدیران و مهندسان دارسی، پس از تلاشهای گسترده سرانجام در سال ۱۹۰۸م/ ۱۲۸۷ش در منطقه مسجدسلیمانیکی از چاهها به نفت رسید[نیازمند منبع] و این آغاز تحولی جدید در عرصه سیاسی، اقتصادی ایران و حتی جهان شد[نیازمند منبع]. پس از آن صاحبان امتیاز با قاطعیت بیشتری عملیات اکتشافی خود را ادامه دادند و با کشفیات جدید نفت سرمایهگذاریهای گستردهتری در این باره ضرورت یافت[نیازمند منبع].
نفت ایران هنگامی اهمیت بیشتری پیدا کرد که دولت انگلستان در پی محاسبات کارشناسان اقتصادی–سیاسی این کشور درصدد برآمد به طور مستقیمتری در این پروژه عظیم مشارکت نماید[نیازمند منبع] و آن خرید سهام دارسی بود[نیازمند منبع] این هدف تا جنگ جهانی اول حاصل شد[نیازمند منبع] و پس از آن دولت انگلستان خود مالک بیرقیب منابع نفتی عظیم ایران در بخشهای جنوب و جنوب شرقی شد. از نقش قاطعی که نفت ایران در سراسر دوران جنگ اول جهانی در تأمین انرژی و سوخت لازم جهت ناوگان دریایی انگلستان داشت آگاهی داریم[نیازمند منبع]، به ویژه پس از جنگ اول جهانی بود که انگلستان درصدد برآمد نفوذ خود را در حوزههای نفتی ایران بیش از پیش مستحکمتر سازد و از ورود هر کشور و یا شرکت نفتی خارجی به این مناطق ممانعت به عمل آورد[نیازمند منبع]. با توجه به ثروت عظیمی که از کشف و صدور نفت ایران عاید انگلیس میشد[نیازمند منبع] خیلی زود بر محافل داخلی کشور آشکار شد که قرارداد پیشین دارسی نمیتواند حقوق اقتصادی دولت ایران را تأمین نماید، بنابراین زمزمههایی به وجود آمد تا در مفاد این قرارداد تجدیدنظرهایی صورت بگیرد[نیازمند منبع]. مسئله دیگر به کشورها و شرکتهای نفتی مربوط میشد که با توجه به نتایج اکتشاف دولت انگلیس در حوزههای نفتی ایران، که پس از این با نام شرکت نفت ایران و انگلیس از آن یاد خواهد شد، درصدد برآمده بودند سهمی از این غنایم به دست آورند[نیازمند منبع].
شرکتهای نفتی آمریکایی از جمله این موارد بودند[کدام موارد؟] که، به ویژه از اواخر دوره سلطنت قاجارها در ایران فعالیتهایشان را در این زمینه آغاز کرده بودند[نیازمند منبع]. اما تلاش دولت شوروی در این باره اهمیت بیشتری پیدا کرده بود[نیازمند منبع]. این کشور که در سراسرهای شمالی با ایران هممرز بود در یک روند رقابتآمیز با دولت انگلیس خواهان نفوذ در حوزههای نفتی ایران بود. هرچند هدف اصلی دولت شوروی به دست آوردن امتیاز بهرهبرداری از نفت شمال ایران بود[نیازمند منبع]، اما از طرف دیگر نفوذ و تسلط بلامنازع رقیبش دولت انگلیس را در حوزههای مهم نفتی ایران در جنوب کشور نیز برنمیتابید و پیوسته درصدد بود از دامنه اقتدار این کشور بر آن مناطق بکاهد. بنابراین تا دهه اول سلطنت رضاشاه، افکار عمومی داخلی و خارجی به دلایل عدیده یادشده و غیره درصدد کاستن از شدت تسلط و تملک انگلیس بر منابع نفتی ایران برآمده بودند[نیازمند منبع]. در واقع در پی چنین واکنشهایی بود که رضاشاه درصدد برآمد برای انحراف اذهان عمومی هم که شده باشد، قرارداد اولیه دارسی را بی اعتبار دانسته و ملغی اعلام دارد[نیازمند منبع]. پس از مذاکراتی چند در سال۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳م میان دولت ایران و دولت انگلیس قرارداد دارسی با تغییراتی جزئی و نه چندان با اهمیت بار دیگر تجدید و تمدید شد[نیازمند منبع] و با توجه به اینکه این قرارداد پیش از آنکه آراء معترضین بر قرارداد پیشین دارسی را برآورده سازد به حفظ و استحکام هرچه بیشتر منافع دولت انگلیس معطوف بود[نیازمند منبع]، بنابراین از دید مخالفان، این قرارداد بیش از یک مانور سیاسی – اقتصادی تلقی نشد[نیازمند منبع].
اعتراضهای داخل[ویرایش]
بدین ترتیب از موضع مخالفتآمیز کشورهای ذیعلاقه به نفت ایران نسبت به قرارداد جدید دارسی در سال ۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳م که بگذریم اعتراضات و مخالفتهای محافل داخلی در بستر جدیدتری شکل گرفت[نیازمند منبع]. اما با توجه به جوّ سرکوب و خفقانآوری که بر ایران عصر رضاشاه حاکم بود این مخالفتهای داخلی مجال چندانی برای ابراز نیافت. مضافاَ اینکه دولت انگلیس در موازات حکومت رضاشاه با بهرهگیری از یاری مأموران اطلاعاتی بومی و خارجیاش در سرکوب مخالفان داخلی قرارداد تجدیدنظر شده دارسی سود میجست[نیازمند منبع]. بدین ترتیب این روند که بیشتر به نوعی آتش زیر خاکستر شباهت داشت تا پایان سلطنت رضاشاه تداوم یافت و دقیقاَ پس از عزل وی از سلطنت و جانشینی فرزندش محمدرضا پهلویبود که آن خشم درونی نجات یافته از جو خشونتآمیز پیشین به ناگهان شعلهور شد و برنامههای گوناگون حکومت پیشین را به باد انتقاد گرفت که از مهمترین این موارد مخالفت با فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس و غارت ثروت طبیعی کشور توسط دولت انگلستان بود[نیازمند منبع]. با این حال تا هنگامی که نیروهای اشغالگر متفقین و در رأس آنها انگلستان در ایران حضور داشتند مخالفتهای داخلی چندان تزلزلی در فعالیت شرکت نفت ایران و انگلیس در حوزههای نفتی جنوب ایجاد نکرد[نیازمند منبع]، هرچند اعتراضات وجود داشت. از سوی دیگر کشورهای شوروی و آمریکا نیز هر یک به نوعی درصدد رخنه کردن در حوزههای نفتی ایران در بخشهای مختلف کشور برآمدهبودند و به ویژه فعالیتهای گسترده نفتی انگلستان در جنوب ایران را مستمسک ورود خود و شرکتهای نفتیشان در حوزههای دیگر نفتی ایران قرار میدادند و از آنجایی که نفوذ انگلیس در ایران سد راهی عظیم جهت ورود آنها به ایران بود درصدد بودند از هر وسیله ممکن منافع این کشور در ایران را محدود سازند[نیازمند منبع]. این دو کشور برای رسیدن به این هدف حداقل از دو شیوه پیروی کردند که راه اول همان تلاش برای سهیم شدن در دیگر حوزههای نفتی ایران، به استثنای حوزههای نفتی مربوط به شرکت نفت ایران و انگلیس بود. اما از آنجایی که این روش در شرایط تسلط انگلیس و شرکت نفت ایران و انگلیس بر بخشهای مختلف ایران چندان کارآیی نشان نداد از روش دومی بهره گرفتند و آن توسل جستن به نیروهای بومی و ایرانی بود. بیشترین موضعگیریها در قبال مسئله نفت ایران و حوادثی که پیش روی آن قرار داشت در مجلس شورای ملی رخ نمود[نیازمند منبع]؛ هر چند در خارج از مجلس نیز آرایش نیرو و جناحبندیهای متعدد سیاسی، اقتصادی در حال شکلگیری بود که هر یک از جریان سیاسی مورد علاقه خود پیروی میکردند.
پس از سقوط رضاشاه، مجلس شورای ملی از شکل فرمایشی پیشین فاصله گرفتهبود و تا حدّی آزادی عمل داشت[نیازمند منبع]. از جمله دلایل این امر شکسته شدن جوّ دیکتاتورمنشانه پیشین و موضعگیری جدّی کشورهای خارجی علاقهمند در امور سیاسی، اقتصادی ایران در مقابل همدیگر بود. بنابراین هر یک از این کشورها درصدد پیشی گرفتن بر رقیب بودند. از سوی دیگر مجلس شورای ملی پس از سقوط رضاشاه، دیگر فرزند و جانشین وی محمدرضا پهلوی را چندان مهم تلقی نمیکرد[نیازمند منبع] و جایگاه او را به حد فردی که لازم است فقط سلطنت کند، نه حکومت، تنزل داده بود.
بنابراین مهمترین ابزار اعمال سلطه انگلیس در شئون مختلف کشور، یعنی شخص شاه، قدرت در خور توجهی نداشت. به همین دلیل این کشور جهت تحکیم موقعیتش در ایران به قدرتیابی فائقه شاه در مقابل دیگر نیروهای دارای نفوذ و اقتدار داخلی نظیر هیأت دولت و بهویژه مجلس شورای ملی نیاز مبرم احساس میکرد[نیازمند منبع]. اما در مجلس شورای ملی که در واقع مرکز ثقل اصلی تحولات کشور به شمار میرفت و تصمیمات مهم و کلان کشور نظیر مسئله نفت در آن مکان حل و فصل میشد، نمایندگان آرایش یکدستی نداشتند[نیازمند منبع]. گروهی بدون وابستگی به کشورهای خارجی گرایشهای صرف استقلالخواهی و وطنپرستانه را دنبال میکردند. گروهی از سیاستهای شوروی در ایران پشتیبانی میکردند. گروه سوم به سیاست انگلیس گرایش داشتند و از اهداف مختلف سیاسی، اقتصادی این کشور در ایران پشتیبانی مینمودند. با این حال هیچ یک از گروههای سهگانه اخیر برتری قاطعی در مجلس نداشت و در صورت ائتلاف دو گروه بر ضد دیگری آرایش و تعادل نیروها به هم میخورد. غیر از این گروهها عدهای نیز هرچند گرایشهای استقلالخواهی داشتند اما جهت کاستن از نفوذ قدرتهای خارجی بالاخص شوروی و انگلیس بی میل نبودند که پای قدرت دیگری مانند آمریکا نیز به میان کشیده شود تا در فشارهای این دو قدرت بر شئون مختلف کشور اندکی تخفیف حاصل آید. با توجه به موضعگیری هر یک از این جناحها و احزاب در مجلس میشد ارزیابی کرد که ائتلاف گروههای استقلالخواه با طرفداران شوروی و مدافعان تز ورود قدرت ثالث (آمریکا) به ایران، برای مقابله با انگلستان چندان دور از ذهن نمینماید. بدین ترتیب به نظر میرسید ائتلافی، هرچند بدون هماهنگی و نامتعارف، بر ضد انگلستان در عرصه سیاسی – اجتماعی ایران در حال شکلگیری است. در چنین شرایطی بود که به ویژه مجلس شورای ملی طی سالهای۱۳۲۳-۱۳۲۷ قوانینی در جلوگیری از واگذاری امتیازات نفتی به کشورهای خارجی تصویب کرد و در همان حال دولت انگلستان که به درستی بر این باور قرار گرفتهبود که منافع (البته نامشروع) عظیم نفتیاش در جنوب و غرب ایران با خطرهای جدی مواجه شدهاست، درصدد چارهجویی برآمد. قرارداد الحاقی نفت (که اندکی بعد با نام قرارداد گس-گلشائیان هم مشهور شد) مهمترین طرحهای بریتانیا برای حفظ و تحکیم موقعیتش در سرپلهای عظیم نفتی ایران در جنوب و غرب کشور بود.
قرارداد ۱۹۳۳[ویرایش]
قرارداد ۱۹۳۳، یا قرارداد ۱۳۱۲ (خورشیدی)، قراردادی بین دولت ایران و شرکت
نفت ایران و انگلیس بود
که در دوره رضاشاه پس از الغای قرارداد دارسی و عملاً برای تمدید مدت آن قرارداد منعقد شد.
شخص رضاشاه پس از مذاکره با سر جان کدمن، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس، و هور سفیر بریتانیا درایران این قرارداد را قبول کرد و مقامات دولت را
وادار به تصویب آن کرد. مجلس شورای ملی نیز به اتفاق آرا آن را تصویب کرد.
در این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش منابع
نفتی ایران، بدون هیچ الزامی به ارائه صورت عملکرد به دولت ایران، ادامه میداد.
مدت قرارداد ۶۰ سال تعیین شد.
قانون ملی شدن نفت که در سال ۱۳۲۹ تصویب شد این قرارداد را باطل کرد ولی پس از کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ قرارداد کنسرسیوم جانشین آن شد.
قرارداد گس-گلشائیان[ویرایش]
قرارداد گس-گلشائیان یا «قرارداد الحاقی»، قراردادی است که در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۲۸ بین دولت ایران و نمایندگان شرکت
نفت انگلیس و ایران به
عنوان ضمیمه قرارداد ۱۹۳۳ امضا شد. بر اساس این قرارداد شرکت نفت تعدیلاتی
در مبالغ پرداختی به ایران را میپذیرفت.
نام قرارداد از نام دوتن از مذاکره کنندگان یعنی سر نویل
گس (از
مقامات شرکت) و عباسقلی گلشائیان (وزیر دارائی ایران) گرفته شدهاست.
این قرارداد به تصویب مجلس شورای ملی نرسید و به جای آن قانون
ملی شدن نفت ایران تصویب
شد.
قرارداد کنسرسیوم[ویرایش]
قرارداد کنسرسیوم قراردادی است که پس از کودتای ۲۸ مرداد بین دولت ایران و کنسرسیومی از شرکتهای نفتی بینالمللی برای بهرهبرداری از
منابع نفتی ایران بسته شد.
در این قرارداد که به «قرارداد امینی-پیج» نیز معروف شدهاست برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به دست
شرکتهای خارجی سپارده شد و ایران به دریافت حقالامتیاز (با نام مبهم «پرداخت
اعلام شده») اکتفا کرد.
این قرارداد براساس اصل کلی پنجاه-پنجاه طرح شد. مذاکره کننده اصلی ایران در مسائل مربوط
به این قرارداد دکتر علی امینی وزیر دارائی کابینه سپهبد زاهدی بود. بر اساس این قرارداد شرکت
نفت ایران و انگلیس ۴۰٪،
شرکتهای آمریکائی نیز ۴۰٪، شرکت شل ۱۴٪ و شرکت فرانسوی ۶٪ در منافع کار سهیم بودند.
در ۲۹ اسفند ۱۳۳۲ خورشیدی اعلام شد تولید نفت خام در ایران در سال ۱۹۵۳ میلادی، ۹/۸۰۰/۰۰۰ بشکه و درآمد ایران از نفت خام ۱۰۰/۰۰۰ لیره بوده است.[۳]
در طول جنگ ایران و عراق[ویرایش]
نوشتارهای وابسته: جنگ نفتکشها
در طول جنگ ایران و عراق میادین و تاسیسات نفتی ایران مورد حمله هوایی ارتش عراق قرار میگرفت. از میان نقاط هدف صنعت نفت ایران برای عراق در طول جنگ تاسیسات نفتی جزیره خارک و پالایشگاه آبادان از اهمیت ویژهای برخوردار بودند. هدف عراق از این حملات قطع صادرات نفت ایران بود، با این حال حتی یک روز نیز صادرات نفت ایران در طول جنگ قطع نگردید.
در نهایت صنعت نفت ایران در طول جنگ ۸ ساله در حدود ۱۰۰۰ کشته، ۹۷۰۰ مجروح و ۱۱۸۰ اسیر را متحمل شد.[۴]
دوره ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی[ویرایش]
دوره ریاستجمهوری خاتمی[ویرایش]
دوره ریاستجمهوری احمدینژاد[ویرایش]
با روی کار آمدن محمود احمدینژاد به عنوان رئیس دولت نهم ایران، شعار آوردن نفت سر سفرههای مردم به اصلیترین شعار این دوره مبدل شد. در خلال دولتهای نهم و دهم ایران، علیرفم اینکه درآمد نفتی ایران با درآمدهای نفتی یکصدسال پیش از آن مقایسه میشد، اما بر اساس بررسی عملکرد اقتصادی محمود احمدینژاد اکثر شاخصهای اقتصادی تنزل پیدا کردند و میزان فقر در ملّت ایران افزایش یافت.[۵]
دوره ریاستجمهوری روحانی[ویرایش]
سرمایهگذاری[ویرایش]
قبل از انقلاب اسلامی ایران ۲۵ قرارداد برای اکتشاف و بهرهبرداری از منابع نفت و گاز ایران به امضا رسید که چهار قرارداد به صورت امتیازی، ۱۱ قرارداد به صورت مشارکت در تولید و سود و ۹ قرارداد به صورت خدماتی همراه با ریسک بودهاست. اما پس از انقلاب تمام قراردادهای امضا شده از نوع خدماتی بیع متقابل بودهاست. تا قبل از تعریف کردن قراردادهای بیع متقابل در سال ۱۳۷۵، هیچ نوع قرارداد توسعهای در صنعت نفت ایران وجود نداشت. تنها مشارکت خارجیها حضور پیمانکارانی بود که با منابع مالی از داخل کشور اقدام به فعالیت میکردند. که به دلیل هزینههای هنگفت استخراج و بهرهبرداری از منابع هیدروکربنی، هیچگاه منابع مالی داخلی کفایت این امر را نمیکرده و توسعه میادین نفت و گاز به کندی انجام میگرفت. اولین قرارداد بیع متقابل صنعت نفت ایران در سال ۱۹۹۵ با شرکت نفتی توتال فرانسه برای توسعه میدان سیری انجام گرفت.[۶] با روی کار آمدن نهمین دولت ایران و تصمیم جدی بر از سرگیری برنامه هستهای ایران و تقابل کشورهای غربی با این تصمیم، سرمایهگذاری خارجی در بخش صنعت نفت ایران کاهش یافت. تحریمهای شورای امنیت علیه ایران و واکنشهای احتمالی از جانب مقامات ایران از دلایلی است که موجب میشود سرمایهگذاران خارجی تمایل به سرمایهگذاریهای کلان در این زمینه نداشته باشند.[۷][۸]
تولید[ویرایش]
در پایان سال ۲۰۰۸ میزان تولید نفت ایران ۴٬۳۲۵٬۰۰۰ بشکه برآورد شدهاست. همچنین تولید گاز ایران در همین زمان میزان تولید گاز نیز ۱۱۶٫۳ میلیارد متر مکعب میباشد.[۹] در سال ۱۳۸۹ تولید نفت و گاز در ایران ارزشی بالغ بر ۲۱۷ میلیارد دلار در بر داشتهاست.[۱۰]
فروش و صادرات[ویرایش]
میزان صادرات نفت ایران در سال ۲۰۱۱ به تفکیکخریداران نفت
در دهه ۱۳۵۰ با افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی، درآمد نفتی ایران نیز به طرز بیسابقهای افزایش یافت. در پی وقوع انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق، زیرساختهای نفت ایران دچار آسیبهای بسیاری شد که کاهش تولید و صادرات را در پی داشت. همزمان با آغاز دهه ۱۳۷۰ و برطرف شدن عمده مشکلات بوجود آمده، درآمدهای حاصل از فروش نفت رو به افزایش گذاشت. سال ۱۳۷۲ سالی بود که سهم درآمدهای نفتی در بودجه سالانه به اوج خود در بعد از انقلاب رسید. اما در پی کاهش بهای جهانی نفت در سالهای آتی این دهه بود که فروش نفت ایران منفعت گذشته را به همراه نداشت. در دهه ۱۳۸۰ وابستگی دولتها به درآمدهای نفتی بیش از گذشته ادامه یافت.[۱۱]
از زمان عضویت ایران در اوپک، قیمت فروش نفت خام این کشور اغلب موارد کمی کمتر از میانگین قیمت سبد نفتی اوپک بودهاست.[۱۲]
بنابر آمار سال ۲۰۰۷، ایران چهارمین صادرکننده عمده نفت در جهان نامیده میشود. در این سال به طور متوسط ۲٫۴۵ میلیون بشکه نفت در روز از ایران صادر شده که ۶۰ درصد آن به کشورهای واقع در شرق کانال سوئز، ۳۲ درصد به کشورهای اروپایی و مابقی به آفریقا صادر شدهاست. اصلیترین محصولات صادراتی صنعت نفت ایران را نفت موتور، نفت صنعتی، گریس، ژلهای نفتی، متانول و قیر بودهاست.[۱۳]
صادرات نفت ایران در طول سال ۲۰۱۲ در روندی تقریباً ثابت با کاهش روبرو شد. به طوری که این صادرات در ماه سپتامبر این سال به ۸۶۰٬۰۰۰ بشکه در روز رسید. این کاهش متاثر از عوامل متعددی نظیر تحریم خرید نفت ایران، ممانعت از بیمه نفتکشهای ایرانی، تحریم بانکهای ایرانی که مانع پرداخت پول نفت خریداری شده از جانب مشتریان میشود و ... میباشد.[۱۴] در این مدت ایران سعی داشته با انجام اقداماتی، برخی از این تحریمها را خنثی نماید که تا حدودی موثر واقع شده است.[۱۵] از جمله این اقدامات میتوان به متنوع کردن خریداران نفت ایران و واگذاری فروش نفت به بخش خصوصی و تنوع بخشیدن به شیوههای کسب درآمد حاصل از فروش نفت اشاره کرد.[۱۶]
درآمد[ویرایش]
درآمد نفتی ایران (۲۰۰۶-۲۰۱۰)[۱۷] |
|
سال |
درآمد نفتی (دلار) |
۲۰۰۶ |
۵۷٫۶۱۹٫۰۰۰٫۰۰۰ |
۲۰۰۷ |
۶۶٫۲۱۴٫۰۰۰٫۰۰۰ |
۲۰۰۸ |
۸۷٫۰۵۰٫۰۰۰٫۰۰۰ |
۲۰۰۹ |
۵۶٫۳۴۲٫۰۰۰٫۰۰۰ |
۲۰۱۰ |
۷۱٫۵۷۱٫۰۰۰٫۰۰۰ |
اگر درآدمهای نفتی ایران بر حسب طلا محاسبه شود، دراشح پخ پردرآمدترین سال فروش نفت ایران نام میگیرد و سال ۱۳۶۴ کمدرآمدترین. در بین دولتهای مستقر شده در حکومت جمهوری اسلامی ایران، پردرآمدترین دولتها، دولتهای نهم و دهم میباشند و کمدرآمدترین آنها دولتهای سوم و چهارم ایران.[۱۸]
حقیقت آن است که وقتی تصمیم گرفتم این موضوع را در قرآن بررسی کنم ترس و دلهره سراپای وجودم را فراگرفت؛ چه آن که نمی دانستم آیا می توان با قرآن نیز مثل هر کتاب دیگری که از گذشته اسلامی درخشان ما به عنوان میراث فرهنگی به ما رسیده برخورد کرد یا نه؛ زیرا قرآن کتابی نیست که از جانب شخص خاصی تألیف و تدوین شده باشد، «بلکه نیست جز وحی است که وحی شود، آن فرشته نیرومند به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرا آموخت؛ آن توانمند که راست بایستاد، و خود در افق اعلی بود.» لیکن با وجود این، قرآن میراث بزرگ اسلامی و قانونی است که تا ابد قدم های ما مسلمانان را در مسیر هستی رهنمون می شود. قرآن کتابی است که ویژگی ها، عادات، و وجودمان را حفظ کرده است؛ چه آن که رحمتی است برای جهانیان. اما نسبت به عرب، اگر قرآن نبود، زبان ارجمند عربی به دست فراموشی سپرده و نابود می شد. چنان که زبان های دیگر غیر عربی که ناطقان به آنها آن گاه که مورد هجوم، فشار و ظلم ملت های دیگر قرار گرفتند نابود شدند.
به علاوه اگر قرآن نبود، عرب از ظلمت جاهلیت به نور اسلام هدایت نمی شد.
چیزی که به من جرئت بخشید تا در این موضوع به پژوهش بپردازم آن که پیشتر درباره ویژگی های جانوران نوپیدا در قرآن کریم مطلب نوشتم، اما احدی به من اعتراض نکرد و بر تعاملم با قرآن کریم خرده نگرفت که پژوهش تو بر این مبنا استوار شده که قرآن میراثی علمی است؛ مضافا بر این که دانشجویی از دانشکده ریاض پژوهشی را برای اخذ دانشنامه کارشناسی ارشد تقدیم داشت که موضوع آن حیوانات در قرآن کریم بود.
مسئله دیگر که مرا از پژوهش در این موضوع باز می داشت آن که دوست داشتم کسی که متخصص گیاه شناسی است چنین پژوهشی را عهده دار شود و در عمل نیز آن را به برخی دوستانم از دانشمندان گیاه شناسی عراقی پیشنهاد کردم، اما متأسفانه علاقه ای به این کار در آنان ندیدم.
اکنون که عنوان همایش ما «کشاورزی و خاک در میراث علمی عربی» است، این پژوهش ناقابل را تقدیم می دارم؛ با تأکید بر بعد کشاورزی در گیاهانی که در قرآن آمده اند.
بیشترین یادکرد قرآن از گیاهان، به گیاهان زراعی اقتصادی اختصاص دارد، نه گیاهان صرف. به تعبیر دیگر، آنچه از اسامی نباتات به طور کلی یافته ام اختصاص به نباتات زراعی فراوری شده دارد که انسان آن را به واسطه کاشت و داشت به دست می آورد و در راه آن کوشش می کند.
اگر چه در قرآن، مواردی است که در آنها اسامی گیاهانی وارد شده که نباتات غیرزراعی هستند، مانند گیاهان زینتی: روح و ریحان؛ گیاهان سایه دار: «و دانیة علیهم ظلالها» یا آن که بدان مثل زده می شود بر کوچکی حجم بذرهایش، مثل «حبةٍ من خردل» یا نباتات نگون بختی که جهنمیان آن را خوراک خود می سازند، مثل «شجرة الزقوم» که در جحیم می روید، و لیکن اعم و بیشتر گیاهان یاد شده در قرآن همان گیاهان زراعی هستند.
اشاره به گیاهان زراعی در قرآن، تنها محدود به یاد کرد اسم گیاه نیست، بلکه در بیشتر اوقات به محصول آن ها همچون «سنبله»، «حبّ»، «فاکهة»، «ثمرات» و گاه نیز به اجزای گیاه اشاره شده است، مثل «جذع»، «فرع»، «زهرة»، «وردة»، «لیف»، و «ورق». چنان که اشاراتی به گیاه به صورت عام نیز صورت پذیرفته، مثل «زرع»، «نبت»، «حرث»، و «قطوف»؛ علاوه بر اشارات زیادی که به عملیات کشاورزی صورت گرفته است، مثل « استزراع»، « انبات»، « تلقیح»، «حصاد»، و «سَقْی».
در جدول زیر شرح و تفصیل این اشارات بیان شده است:
تعداد سوره هایی که به طرق مختلف از گیاهان یاد کرده اند: 54 سوره ؛
تعداد آیاتی که در آن ها به صراحت از گیاه سخن رفته است: 137 آیه ؛
تعداد یادکرد «گیاهان» بدون عنوان (با تکرار): 60 ؛
تعداد یادکرد اجزای گیاهان (با تکرار): 35 ؛
تعداد یادکرد محصولات و فراورده های گیاهی (با تکرار): 37 ؛
تعداد اشاره به عملیات کشاورزی (با تکرار): 16 ؛
تعداد اشاراتی که ارتباطی به کشاورزی دارند: 17 ؛
گیاهانی که به اسم در قرآن از آن ها یاد شده عبارتند از:
نخیل: به تکرار (27 بار)، از آن و برخی فراورده ها و اجزای آن چون «نوی»، «رطب»، «جذع»، «طلع»، و «مسدّ» در قرآن یاد شده است؛ چه آن که نخل، درخت عرب و اهل بهشت است.
اعناب: 9 بار ؛
زیتون: 7 بار ؛
رمان: 3 بار ؛
گندم و فراورده هایش (فوم، سنبل، حصید و خبز): 9 بار
قثائیات (قثاء، یقطین): 2 بار ؛
بقولیات (بقل، عدس): 2 بار ؛
سدر: 5 بار ؛
خردل: 2 بار ؛
أبّ: 1 بار ؛
اَثْل: 1 بار.
از گیاهانی چون «بصل»، «تین»، «ریحان»، «کافور» و «ظلْح» فقط یک بار در قرآن یاد شده است.
چنان که به دو گیاه غیر معروف و مشخص نیز در قرآن اشاره شده است:
«[ای آدم و ای حوا] به این درخت نزدیک مشوید که از ستمکاران خواهید بود.»
«درخت» در اینجا اسم عام است و ما از آن به « شجره آدم» یاد می کنیم و مفسران بر نوع آن اتفاق نظر ندارند و در تحدید آن چیزهایی را از باب مثال گفته اند: سنبله، کرمه، تین، کافور و...
این درخت نیز نزد مفسران شناخته شده نیست.
گیاه دیگری که در عنوان آن اختلاف شده «فوم» است. برخی گفته اند که فوم، همان گندم و نان در زبان بنی هاشم و عنوان قدیمی حنطه (گندم) است.
اما گیاه، «فوم» گیاهی معمولی است و در آن حرف «ث» به «ف» تبدیل شده (ثوم) و شاید این صحیح تر باشد؛ چه آن که به «بصل»؛ یعنی پیاز و گیاهان زراعی نزدیک است.
جدولی که در پایان این نوشتار آمده، محل ذکر اسامی گیاهان و اجزاء و فراورده های گیاهی را در قرآن به ما نشان می دهد.
برخی ملاحظات دیگر
1 ـ قرآن کریم به پدیده زیست شناسی بسیار مهمی در کشاورزی اشاره کرده و آن اهمیت بادها در عمل باروری است. قرآن از این پدیده به عنوان «لواقح» یاد کرده است؛ یعنی بادهایی که با انتقال بذرهای لقاح از گلی به گلی یا از درختی به درختی دیگر باروری گیاهان را به انجام می رسانند.
2 ـ قرآن کریم، در بیشتر اوقات فراورده های گیاهی گیاهان را یاد آورده می شود، مثل «رطب» و «رحیق» و گاه با یادکرد اسم محصول بر گیاه رهنمون می شود، مثل «اعناب»، «زیتون»، «تین» و «خردل»؛ چنان که اسامی اجزای گیاهان نیز فراوان در قرآن یاد شده است، مثل «جذع»، «ورق»، «فرع»، «زهرة»، و «وردة».
3 ـ از غلات که مهم ترین گیاهان دارای کربوهیدرات هستند در قرآن اسمی نیامده است؛ به جز گندم که از آن با عنوان «فوم» ـ بنابر قول برخی مفسران ـ یاد شده است؛ اگر چه در قرآن کلمات و اسامی زیادی به کار رفته که بر گندم و جو دلالت دارند، مثل «سنبله»، «خبز» و «حصید» که هر کدام از آنها فراورده هاشان بیشتر از گیاهان دیگر است و جز در این فراورده ها استعمال نمی شوند.
4 ـ هر آن چه از گیاهان و فراورده هاشان در قرآن یاد شده بیشتر به گیاهان زراعی باز می گردد یا به گیاهانی که در جزیرة عربی یا سرزمین های مجاور و نزدیک بدان در نواحی شمال و شرق و غرب فراوان است. اما محصولاتی که در صدر اسلام در سرزمین های عربی شناخته شده نبود، از آنها ذکری در قرآن نیامده است؛ چنان که همه انواع مرکبات یا برخی اصناف آن ها که در آن دوره در شرق هند و شرق دور مشهور بوده است، ولی در عین حال در جزیره عربی شناخته شده نبود و اعراب و مسلمانان بعدها با آن ها آشنا شده و اقدام به کشت و پرورش آنها کرده اند، در قرآن یاد نشده است.
5 ـ قرآن با تعبیری اشاری عسل را «رحیق» معرفی می کند و این اشاره علمی درستی است؛ چه آن که رحیق مختوم ـ آنچه که به کمال خود رسیده باشد ـ همان عسل است.
آنچه در پی می آید، بررسی گذرای گیاهانی است که ذکرشان در قرآن کریم رفته است:
نخل، به خانواده palmaceae تعلق دارد که به 140 گونه و 1200 نوع می رسد. در مناطق استوایی و شبه استوایی به عمل می آید و از گیاهان همیشه سبز و حجیم محسوب می شود. آنچه در این جا در پی آنیم نخل خرماست.
نخیل از درختان مثمر با پیشینه ای کهن است که نیاکان عراقی [ما] از 5000 سال پیش آن را می شناختند. محل اصلی کشت آن جزیرة العرب بوده است و به وفور در منطقه خلیج فارس و شبه جزیرة عربی و شمال افریقا انتشار یافته است.
نخل خرما به آب کمی احتیاج دارد؛ کم تر از هر محصول دیگری، اما به حرارت زیاد و رطوبت کمتر نیز محتاج است. چنین نیازمندی هایی به وفور در جزیرة العرب که موطن اصلی نخیلات است، یافت می شود. نخل تا 200 سال عمر می کند و مناسب ترین شیوه تکثیر آن قلمه زدن (نهال کاری) است.
قرآن کریم از برخی اجزاء و فراورده های نخل همچون «رطب»، «نوی»، «جذع»، «طلع» و «لیف» یاد کرده است؛ چیزهایی که پرورش دهندگان نخیلات از همه آنها بهره می برند.
به خانواده vitaceae تعلق دارد. این خانواده 500 نوع انگور را در دو منطقه استوایی و معتدل شامل می شود. بزرگ ترین انواع آن معرّشات هستند که ساقه های آن بر زمین و درختان و داربست ها می خزند یا بالا می روند. همچنین از اعناب محسوب می شود آن که به عنوان کروم معروف و هم اکنون میوه هایش در همه جا پراکنده است؛ انگورهای لذیذی که ماده اولیه بسیاری از انواع شراب است. مصریان از 6000 سال پیش به کشت انگور اشتغال دارند.
گیاه زیتون به خانواده زیتونیان oleaceae تعلق دارد. از گیاهان دیگری که به این خانواده باز می گردد و در سرزمین های ما شناخته شده است « نارون» یا درخت پشه می باشد که گیاهی است برگ ریز با رشدی سریع و گاه آن را« لسان الطیر» نیز می نامیم.
زیتون، درختی همیشه سبز است که در بسیاری از سرزمین ها از پنجاب گرفته تا مراکش می روید.
کشت زیتون به منظور میوه هایی است که از آنها روغن برای خوردن، صنعت و پزشکی استحصال می گردد.
زیتون در کشورهای عربی و نیز از سواحلی که از ترکیه تا مراکش در دورترین نقطه جنوب غربی امتداد دارد، کشت می شود. زیتون، گیاه و میوه ای در دسترس و معروف و مهم در کشورهای عربی است.
انار به خانواده punicaceae تعلق دارد.
درختان انار نیز در کشورهای عربی و اسلامی پراکنده اند و ساکنان این کشورها علاوه بر استفاده از میوه انار از پوست میوه ها در صنعت و پزشکی به منظور پوست پیرایی استفاده می کنند.
عنوان «بقولیات» از اسم یکی از محصولات آن یعنی «باقلا» گرفته شده است. این گیاهان به خانواده بقولیات (سبزی ها) که امروزه (fabaceae)leguminasae نامیده می شود، تعلق دارند و شامل گیاهان علفی یک ساله و دایمی و درختچه ها و بیشه زاران و درختان می شود. مشهورترین نوع معروف از این گیاهان، مجموعه ای از باکتری ها را که به جنس (rhizobium) تعلق دارد در ریشه های خود پناه می دهند، این باکتری ها ازت موجود در هوا را از طریق منافذ خاک گرفته به ازت مرکب قابل حل در آب تبدیل کرده سپس ریشه های گیاهی در خاک آن را جذب می کند.
این باکتری ها بر گیاهان تأثیری ندارند، بلکه به صورت همزیستی با گیاهان روزگار می گذرانند.
از مشهورترین محصولات این خانواده (سبزی ها) می توان به باقلا، نخود فرنگی، لوبیا سبز، بادام زمینی، سویا، ماش، عدس و نخود اشاره کرد.
همچنین به این خانواده تعلق دارد غلاف میوه، شبدر ـ به عنوان غذای حیوان ـ و از بوته ها می توان از خاربن، پنج انگشت، اقاقیا، خلّر و درختچه های روتینون (دیرس) و خارمغیلان یاد کرد.
از نظر ارزش اقتصادی، خانواده سبزی ها پس از خانواده غلات قرار دارد و 500 جنس و 12000 نوع را در بر می گیرد که بخش اعظم آن به مواد غذایی سرشار از پروتئین تبدیل می شود؛ از این رو سبزی ها برای انسان و حیوان نقش حیاتی دارند؛ چنان که در مراحل کشت نیز به منظور تقویت زمین زراعتی برای خاک مفیدند.
قرآن کریم یکی از انواع این خانواده را به نام یاد کرده و آن « عدس» است.
عدس، سبزی یک ساله و محصولی زمستانی است. دانه هایش از بهترین انواع غذاهای انسانی است. عدس از روزگاران دراز در نواحی مدیترانه و آسیای غربی کشت می شود.
آنچه که ما بدان ها گیاهانی از خانواده خیارها لقب می دهیم. این گیاهان مجموعه بزرگی هستند که به خانواده cucurbitaceae تعلق دارند و شامل محصولاتی چون هندوانه، خربزه، خیار و کدو ـ خورشتی و تنبل ـ می شوند.
چنان که ملاحظه می کنید، این ها گیاهان پر اهمیتی در کشاورزی هستند؛ چه آن که شامل گیاهانی یک ساله هستند که مولد غذای انسانند و بسیاری از آنها محصولاتی هستند که مردم آنها را به صورت تازه و خام یا پخته به مصرف می رسانند؛ علاوه بر آن که از تخم آنها نیز استفاده می کنند و در کشورهای عربی و اسلامی فراوان مصرف می شوند.
نظر به اهمیت و طبیعت تر و تازه آنها و درصد بالای آبی که در بردارند از روزگاران کهن کشت می شده اند. کشت خربزه از حدود 4000 سال پیش در عراق مرسوم بوده است و به همین دلیل دارای انواع و اجناس فراوانی است ؛ به عنوان مثال در عراق حدود 25 نوع خربزه فقط یافت می شود. بیشتر انواع زراعتی این خانواده، به ویژه در مناطق گرم، بهاری و تابستانی است.
در این خانواده حدود 90 جنس وجود دارد که شامل تقریبا 700 نوع می شود. در عراق 18 نوع آن به خوبی به عمل می آید.
قرآن کریم یکی از این انواع را به نام یاد کرده و آن بوته کدوست که میوه اش حجیم و بزرگ بوده و بسیاری از مواد غذایی را در خود دارد؛ حتی گونه هایی که به منظور تغذیه مناسب نیستند در طب کاربرد دارند، مانند «حنظل».
در حدود 40 درصد زمین های کشاورزی که به سبزی کاری اختصاص دارند، در آنها سبزی های خانواده خیارها کشت می شوند.
پیاز به خانواده سوسنی ها liliaceae تعلق دارد و سوسن هلندی، سیر و تره فرنگی و برخی گونه های دیگر از این خانواده است. این ها گیاهانی هستند که به داشتن پیازهاشان معروفند. این پیازها در حقیقت اجزای رشد کننده این گیاهان زیر سطح خاک است که مواد غذایی در آنها جمع می شود، از این رو حکم انبارهای غذا را دارند.
این گیاهان، گیاهانی یک ساله و بیشتر هستند؛ برگ هایشان معمولا غیرمرکب و ریشه ها قاعده ای و متوازن است. گویا اسم « بصل» از زبان عربی به زبان عبری راه یافته است؛ چه آن که در زبان عبری به آن «بیزالم» می گویند. شاید هم عکس این گفته صحیح باشد.
اسم پیاز در قرآن کریم در آیات مرتبط به بنی اسرائیل وارد شده است.
پیاز از گیاهان کهنسال بوده و در بسیاری از زبان ها به ویژه زبان های شرقی چندین اسم دارد، و همین نکته بر پیشینه زراعتش دلالت می کند. خاستگاه نخستین پیاز خاورمیانه است.
در مناطق خشک عراق حدود 28 نوع پیاز وجود دارد که به اهلی و وحشی تقسیم می شوند.
گندم به خانواده گندمیان Gramineae که امروزه poaceae نامیده می شود، تعلق دارد.
گندم از مهم ترین خانواده های گیاهی برای انسان از جهت شمولش بر فراوانی گیاهان چراگاهی و گیاهان تولید کننده کربوهیدرات است.
در عراق یکصد گونه از آن که شامل 250 نوع است، یافت می شود.
در قرآن کریم از میان این خانواده به گندم ـ که از غلات است ـ و از «اَبّ» (سبزه، علف) یاد شده است. اسم حنطه (گندم) به صراحت در قرآن نیامده بلکه از آن به عنوان « فوم» تعبیر شده و برخی مفسران معتقدند که در زبان بنی هاشم منظور از فوم، گندم است، و آن اسم قدیمی گندم محسوب می شود؛ چه آن که در قرآن اشاراتی به گندم یا مشابه آن از خانواده گندمیان زیر دو عنوان «سنبله» و «خبز» نیز وارد شده است.
به هر حال، گندم از محصولات زمستانی است که مردم از روزگاران دور با کشت آن آشنا بوده اند.
خردل به خانواده چلیپاپیان cruciferae تعلق دارد، همچنین «شاهی» لهانه، کلم قمری، کلم، شلغم، و ترب به همین خانواده باز می گردد.
خردل، گیاه یک ساله آسیایی است که با فصول سرد سازگار است. از بذر آن به عنوان ادویه (دیگ افزار) استفاده می شود؛ چنان که داروی خارجی تسکین دهنده درد و داروی بندآورنده استفراغ نیز محسوب می شود.
قرآن کریم از دانه خردل به عنوان ضرب المثل در کوچکی حجم یاد کرده است.
به آن گیاه «یاس» نیز گفته می شود وبه خانواده myrtaceae تعلق دارد. خانواده ریحان ها درختچه ها و بوته هایی را در بر می گیرد که به واسطه غددی که در برگ هایشان موجود است، روغن های معطر را می پراکنند. مورد، گیاهی اقتصادی و زینتی است که به ندرت یافت می شود و از آن به اسم در قرآن کریم یاد شده است.
انجیر به خانواده توت ها moraceae تعلق دارد و حدود 550 گونه را شامل می شود که حدود 1000 نوع آن در مناطق استوایی و معتدل کشت می شود. درخت توت خود از انواع این خانواده محسوب می شود.
درخت انجیر دارای میوه هایی لذیذ و مغذی است و نزد عرب و مردم مشرق زمین شناخته شده است. برخی از مفسران در تعیین برگ هایی که آدم و حوا با آن خود را پوشانیدند بر این عقیده اند که آن برگ ها، برگ درخت توت یا انجیر بوده است.
گیاه انجیر، تنها گیاهی است که سوره ای از قرآن کریم بدان نام گذاری شده است؛ اگر چه یکی از سوره ها نیز به اسم جزیی از اجزای نخل نام گزاری شده، و آن سوره «مسد» است که به معنای «لیف درخت خرما» می باشد ـ که خود جزیی از نخل است ـ .
در مقابل، پنج سوره به اسم حیوانات نام گذاری شده است:
نمل (مورچه) ؛ نحل (زنبور عسل) ؛ عنکبوت ؛ انعام (چهار پایان) ؛ بقره (گاو ماده)
این گیاه که چهار مرتبه نامش در قرآن کریم تکرار شده به خانواده rhamnae تعلق دارد. سدر گیاهی شرقی است که در کشور عراق فراوان است و به سادگی از طریق بذر تکثیر می شود. سدر، گونه های مختلفی دارد و میوه ها شان هم متفاوت است؛ برخی از آنها لذیذ و زود هضم می باشد و برخی پست و بی ارزش.
به طور کلی میوه های سدر از ارزش غذایی کمی برخوردار بوده و هسته میوه آن بزرگ و سخت است. به وفور در زمین های حاصل خیز و نواحی صحرایی یافت می شود و مقاومت خوبی در برابر آب و هوای نامساعد دارد. تمامی این ویژگی ها از آن، درختی معروف و عزیز نزد عرب و مردم شرقی ساخته است.
این گیاه به خانواده tamaricaceae تعلق دارد و همان گیاه «گز» است. برگ هایش کوچک است و در نواحی صحرایی و مناطق پر آب و علف می روید و سایه آرامشی را برای قافله های خسته از صحرانوردی فراهم می آورد؛ چنان که برگ های ساده اش یکی از غذاهایی است که به خوراک شتران می رسد.
طلح به خانواده mimosaceae تعلق دارد که یکی از خانواده بقولیات (سبزی ها) محسوب می شود. طلح از گیاهان ساقه دار (درختی) و درختچه ای محسوب می شود. برگ های پرمانند و مرکب دارد و گاه خارهایی نیز در آن دیده می شود. از مثال های دیگر این دسته از گیاهان باید از اقاقیا، یاسمن هندی و درخت ابریشم هندی یاد کرد.
این گیاهان بیشتر در مناطق گرم می رویند، گیاهانی هستند که فواید اقتصادی زیادی دارند؛ برخی مثل اقاقیا مولد «صمغ عربی» هستند و برخی دیگر از پوستشان در صنعت پوست پیرایی استفاده می شود و بعضی نیز در صنعت عطر سازی (اسانس) به کار می آیند؛ علاوه بر آن که گیاهان سایه دار و دارای چوب [برای سوخت] نیز محسوب می شوند.
این گیاه به خانواده mytaceae تعلق دارد و گیاه شناسان می گویند که اسم علمی کافور eucalyptus glabulus است، که در این صورت از گونه های گیاهی اکالیپتوس که به واسطه بوی معطر شدیدشان معروفند، محسوب می شود؛ هم از این جهت مسلمانان از کافور جهت خوشبوسازی کالبد مردگان پس از غسل استفاده می کنند.
خاستگاه گیاهان اکالیپتوس کشور استرالیاست؛ عجیب آن که عرب و مسلمانان از روزگاران دور با آن آشنا هستند؛ حال آن که کشف قاره استرالیا به 300سال نمی رسد. این مسئله سبب می شود تا در خاستگاه آن دچار شک و تردید شویم. یا شاید عرب و مسلمانان به جزایر نزدیک استرالیا که اکالیپتوس در آنها می روییده دسترسی داشته اند و از آن جزایر این درختچه ها را وارد کرده اند.
از آنچه گذشت به روشنی آشکار می شود که قرآن کریم به گیاهان، به ویژه گیاهان زراعی که دارای منافع اقتصادی هستند توجه زیادی نشان داده است؛ و آن جا نیز که متعرض گیاهان غیرزراعی شده، اهداف خاصی چون تشویق یا ترساندن [بندگان] را در نظر داشته است.
همچنین مشاهده می شود که قرآن کریم از یادکرد گیاهان زراعی متداول در جزیرة العرب و سرزمین های همجوار آن جز به ندرت خارج نشده و بر گیاهان شناخته شده نزد ساکنان آن تأکید ورزیده است؛ اهتمام کردن بدین امر به حدی است که به برخی از آنها یعنی «تین» و «زیتون» سوگند یاد کرده است.
[چنان که مرسوم عرب در زبان زیبای عربی آوردن وصف های متعدد برای اشیا است] قرآن نیز برای گیاهان صفاتی را متذکر شده که روح انسان عربی از شنیدن آن به شادی می گراید، بنگرید:
«والنخل ذات الاکمام»
«نخل با خوشه های غلاف دار.»
«و من النخل من طلعها قنوان دانیة»
«از شکوفه درخت خرما خوشه هایی است نزدیک به هم.»
«... تساقط علیک رطبا جنیا»
«... تا بر تو خرمای تازه فرو ریزد.»
نیز در اشاره به « جنات» «حدائق»، «انهار»، «اشجار»، «ثمار» و « فواکه» به تفصیل گراییده تا [مؤمنان] را به برخورداری از نعمت هایش در زندگی دنیا تشویق کند و نعمت هایش را در آخرت ـ که انتظارش را می کشند ـ فرایاد آورد و بر آتش اشتیاقشان دامن زند.
چنان که از برخی گیاهان به منظور ترساندن [مردم] سخن گفته است. بی گمان بدترین چیزی که انسان از آن وحشت می کند نابودی، خشکسالی و تلف شدن محصول است؛ از این رو قرآن برخی نمونه ها از این امور را که امت های پیشین بدان مبتلا شده اند، یادآور شده است.
همچنین آنچه را که کافران در آخرت به عنوان غذا به مصرف می رسانند مثل «شجرة الزقوم» و سایه گاه هایی که بدان پناه می برند: «ظل من یحموم» یاد کرده است.
چه آن که یاد کرد مفصل « جنان»، « انهار» و «ثمرات» برای انسان عربی ساکن در جزیرة العرب که گرفتار صحراهای کویری و خشک و به طور طبیعی محروم از این نعمت ها و خیراتی است که گیاهان زراعی مولد آنند، مایه شادمانی و سرور اوست.
انسانی که محروم از نعمتی است، یادکرد آن نعمت، او را شیفته و مسرور می سازد؛ و چه می خواهد انسانی محروم، بیشتر از آن که در دل جنات و نعیم و میوه ها به سر برد و در سایه درختان و گل ها و شکوفه ها در حالی که همه عمر یا بیشتر آن را سپری کرده است، چنان که حطیئه در وصف چنین مردمی می گوید:
...مَا اغتَذَوا خُبزَ مِلَّةٍ... | وَ مَا عرفوا للبُرِّ مُذ خُلِقُوا طَعما... |
«نان دینی را نخورده اند.... و از هنگام خلقت [هیچ گاه] طعم گندم را نچشیده اند... .»
یا آن چنان هستند که حضرت ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ گفته بود:
«ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع...»
«پروردگارا! من [یکی از] فرزندانم را در دره ای بی کشت... سکونت دادم.»
قرآن کریم از گیاهان مختلف یا اجزای آن ها در مواضع متعدد که با غرض و هدف او سازگار باشد، یاد کرده است. این یادکردها یا به منظور تشویق یا به منظور ترسانیدن [مردم] درباره باغ ها (بهشت ها) و میوه ها و رودخانه ها یا زقوم ـ درختی در جهنم ـ است؛ یا این یادکرد تذکری است برای انسان که نعمت ها و فضل پروردگارش را بر خود از یاد نبرد؛ به این که چگونه هر آنچه را که برای خوراک و پوشاک نیاز داشته برایش مهیا کرده است.
این احسان هایی که خدای عز و جل به سبب گیاهان زراعی به انسان ها کرده، پیشگام تمام چیزهایی است که از اهمیت زیادی [نزد انسان] برخوردار است؛ خواه برای فراوردی غذا مثل انگور، زیتون، انجیر، انار، خرما و عسل یا گیاهان زینتی و سایه دار و روح و ریحان و گل و شکوفه.
چنان که قرآن به این گیاهان مثل زده است:
«کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء...»
«سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است.»
«و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثثت من فوق الارض ما لها من قرار»
«و مثل سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد.»
«مثقال حبة من خردل»
«اگر [عمل] هموزن دانه خردلی باشد.»
«و لو انما فی الارض من شجرة اقلام»
«اگر آنچه درخت در زمین است قلم باشد... .»
بیشترین یاد کرد را از میان درختان در قرآن، درخت نخل ـ که درخت جزیرة العرب و مسلمانان صدر اسلام است ـ به خود اختصاص داده است؛ خواه این یادکرد مستقیما به ذکر اسم یا محصول یا اجزای آن باشد.
عجیب نیست که نخل بخش بیشتری از یادکرد را به خود اختصاص داده است ؛ چه آن که نخل به صورت مطلق همیشه همراه انسان عرب و مسلمانان صدر اسلام بوده است، حتی پیش از آن که دین مقدس اسلام در شرق و غرب عالم انتشار یابد.
جدول زیر محل های اسامی گیاهان و هر آنچه را که ارتباطی به گیاهان در قرآن کریم دارد، نشان می دهد:
نام سوره | شماره آیه | نام گیاهان و آنچه بدان ها مربوط است | ابتدای آیه و بخش هایی از آن |
بقره | 22 | ثمرات | «الذی جعل لکم... فاخرج به من الثمرات رزقا» |
بقره | 25 | ثمرة | «و بشر الذین آمنوا... کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا» |
بقره | 35 | شجرة | «و قلنا یا آدم اسکن... و لاتقربا هذه الشجرة» |
بقره | 61 | بقل، قثاء، فوم، عدس، بصل | «و اذا قلتم یا موسی... مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها» |
بقره | 71 | تثیر الارض، تسقی الحرث | «قال انه یقول... لاتثیر الارض و لاتسقی الحرث» |
بقره | 126 | ثمرات | «و اذ قال ابراهیم... و ارزق اهله من الثمرات» |
بقره | 155 | ثمرات | «و لنبلونکم بشی ء من الخوف... الثمرات» |
بقره | 205 | حرث | «و اذا تولی... و یهلک الحرث و النسل» |
بقره | 223 | حرث | «نسائکم حرث لکم فأتوا حرثکم» |
بقره | 261 | سنابل، سنبله، حبه | «مثل الذین ینفقون... انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مأة حبة» |
بقره | 266 | نخیل، اعناب، ثمرات | «ایود احدکم... من نخیل و اعناب... من کل الثمرات» |
آل عمران | 13 | الحرث | «زین للناس حب الشهوات... و الحرث» |
آل عمران | 37 | انبَتَ و نبات | فتقبلها ربها... و انبتها نباتا حسنا» |
آل عمران | 117 | حرث | «مثل ما ینفقون من... اصابت حرث قوم» |
انعام | 59 | ورقه، حبه، رطب، و یابس | «و ما تسقط من ورقة... و لاحبة فی ظلمات الارض و لارطب و لایابس» |
انعام | 95 | حب، نوی | «ان الله خالق... الحب و النوی» |
انعام | 99 | نبات، خضر، حب، النخل، طلع، اعناب، جنات، زیتون، رمان، ثمر | «هو الذی انزل... فاخرجنا به نبات کل شی ء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا... و من النخل من طلعها قنوان... و جنات من اعناب و الزیتون و الرمان...انظروا الی ثمره» |
انعام | 136 | حرث | «جعلوا لله ما ذرأ من الحرث» |
انعام | 138 | حرث | «و قالوا هذه انعام و حرث» |
انعام | 141 | جنات، نخل، زرع، زیتون، رمان، ثمر، حصاد | «و هو الذی انشأ جنات... و النخل و الزرع مختلف اکله و الزیتون و الرمان... کلوا من ثمره... و آتوا حقه یوم حصاده...» |
اعراف | 19 | شجرة | «و یا آدم اسکن... و لاتقربا هذه الشجرة» |
اعراف | 20 | شجرة | «فوسوس لهما الشیطان... عن هذه الشجرة» |
اعراف | 22 | شجرة، ورق | «فدلاهما بغرور... فلما ذاق الشجرة... و طفقا یخصفان علیهما من ورق... الم انهکما عن هذه الشجرة» |
اعراف | 57 | ثمرات | «و هو الذی یرسل الریاح... فاخرجنا به من کل الثمرات» |
اعراف | 58 | نبات | «و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه» |
اعراف | 130 | ثمرات | «و لقد اخذنا آل فرعون... و نقص من الثمرات» |
یونس | 24 | نبات، حصید | «انما مثل الحیاة الدنیا... فاختلط به نبات الارض فجعلناه حصیدا» |
هود | 100 | حصید | «ذلک من انباء القری نقصه علیک منها قائم و حصید» |
یوسف | 36 | خبز | «و دخل معه السجن فیتان... احمل فوق رأسی خبزا» |
یوسف | 43 | سنبلات | «و قال الملک انی اری... سبع سنبلات خضر» |
یوسف | 46 | سنبلات | «یوسف ایها الصدیق... و سبع سنبلات خضر» |
یوسف | 47 | تزرعون، حصدتم، سنبل | «قال تزرعون... فما حصدتم فذروه فی سنبله» |
یوسف | 49 | یعصرون | «ثم یأتی من بعد ذلک عام... و فیه یعصرون» |
یوسف | 59 | کیل | «و لما جهزهم بجهازهم...انی اوفی الکیل» |
یوسف | 60 | کیل | «فان لم تأتونی به فلاکیل لکم عندی» |
یوسف | 63 | کیل | «فلما رجعوا الی ابیهم قالوا یا ابانا منع منا الکیل» |
یوسف | 65 | کیل | «و لما فتحوا متاعهم... و نزداد کیل بعیر» |
یوسف | 88 | کیل | «فلما دخلوا علیه... فأوف لنا الکیل» |
رعد | 3 | ثمرات | «و هو الذی مد الارض... و من کل الثمرات» |
رعد | 4 | جنات، اعناب، زرع، نخیل | «و فی الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخیل» |
ابراهیم | 23 | جنات | «و ادخل الذین آمنوا... جنات تجری...» |
ابراهیم | 24 | شجرة، فرع | «الم تر کیف... کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء» |
ابراهیم | 26 | شجرة | «و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض» |
ابراهیم | 32 | ثمرات | «الله الذی خلق السماوات... فاخرج به من الثمرات» |
ابراهیم | 37 | زرع، ثمرات | «ربنا انی اسکنت... بواد غیر ذی زرع...و ارزقهم من الثمرات» |
حجر | 19 | انبتنا | «والارض مددناها... و انبتنا فیها من کل شی ء موزون» |
حجر | 22 | واقح | «و ارسلنا الریاح لواقح...» |
حجر | 45 | جنات | «و ان المتقین فی جنات و عیون» |
نحل | 10 | شجر | «هو الذی انزل... و منه شجر» |
نحل | 11 | نبت، زرع، زیتون، نخیل، اعناب، ثمرات | «نبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل و الاعناب و من کل الثمرات» |
نحل | 67 | ثمرات، نخیل، اعناب، سکر | «و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه شکرا» |
نحل | 68 | شجر | «و اوحی ربک الی النحل... و من الشَّجَر» |
نحل | 69 | ثمرات | «ثم کلی من کل الثمرات» |
اسراء | 60 | شجرة | «واذ قلنا لک... و الشجرة الملعونة فی القرآن» |
اسراء | 91 | جنة، نخیل، عنب | «او تکون لک جنة من نخیل و عنب» |
کهف | 23 | جذع، نخلة | «فاجاء المخاض الی جذع النخلة» |
کهف | 32 | جنتین، اعناب، نخل، زرع | «و اضرب لهم مثلا... جنتین من اعناب و حففناهما بنخل و جعلنا بینهما زرعا» |
کهف | 33 | جنتین | «کلتا الجنتین آتت اکلها» |
کهف | 34 | ثمر | «و کان له ثمر» |
کهف | 35 | جنت | «و دخل جنته» |
کهف | 39 | جنت | «و لولا اذ دخلت جنتک» |
کهف | 40 | جنت | «فعسی ربی أن یؤتین خیرا من جنتک» |
کهف | 42 | ثمر | «و احیط بثمره» |
کهف | 45 | نبات | «و اضرب لهم مثل الحیاة الدنیا... فاختلط به نبات الارض» |
کهف | 107 | جنات | «ان الذین آمنوا...لهم جنات الفردوس» |
مریم | 25 | جذع، نخلة، رطب | «و هزی الیک بجذع النخلة تساقط علیک رطبا جنیا» |
طه | 53 | نبات | «الذی جعل لکم الارض...ازواجا من نبات شتی» |
طه | 53 | نبات | «الذی جعل لکم الارض... ازواجا من نبات شتّی» |
طه | 71 | جذوع، نخل | «قال ءآمنتم له... و لاصلّبنّکم فی جذوع النخل» |
طه | 80 | من (ترنجبین) | «یا بنی اسرائیل... و نزلنا علیکم المن و السلوی» |
طه | 120 | شجرة | «فوسوس الیه الشیطان... هل ادلک علی شجرة الخلد» |
طه | 121 | ورق، جنة | «فاکلا منها... و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة» |
طه | 131 | زهرة | «و لا تمدن عینیک...زهرة الحیاة الدنیا» |
انبیاء | 15 | حصید | «فما زالت تلک دعواهم حتی جعلناهم حصیدا» |
انبیاء | 47 | حبة، خردل | «و نضع الموازین القسط...و ان کان مثقال حبة من خردل» |
انبیاء | 78 | حرث | «و داوود و سلیمان اذ یحکمان فی الحرث...» |
حج | 5 | انبتت | «یا ایها الناس... اهتزت و ربت و انبتت» |
حج | 15 | جنات | «ان الله یدخل الذین آمنوا... جنات» |
حج | 18 | شجر | «الم تر ان الله... و الشجر و الدواب...» |
حج | 23 | جنات | «ان الله یدخل الذین آمنوا...جنات تجری...» |
حج | 56 | جنات | «الملک یومئذ لله...فالذین آمنوا و عملوا الصالحات فی جنات النعیم» |
حج | 63 | مخضرة | «الم تر ان الله...فتصبح الارض مخضرة» |
مؤمنون | 19 | جنات، نخیل، اعناب، فواکه | «فأنشا لکم به جنات من نخیل و اعناب لکم فیها فواکه کثیرة» |
مؤمنون | 20 | شجرة، تنبت، دُهن | «و شجرة تخرج من طور سیناء تنبت بالدهن...» |
نور | 35 | شجرة، زیتونة، زیت | «الله نور السموات و الارض... یوقد من شجرة مبارکة زیتونة... یکاد زیتها یضی ء» |
فرقان | 10 | جنات | «تبارک الله الذی... جنات تجری...» |
شعراء | 7 | انبتنا | «او لم یروا الی الارض کم انبتنا فیها» |
شعراء | 147 | جنات | «فی جنات و عیون» |
شعراء | 148 | زرع، نخل، طلع | «و زروع و نخل طلعها هضیم» |
نمل | 60 | انبتنا، حدائق، تنبتوا، شجر | «امن خلق السموات...فانبتنا به حدائق ذات بهجة ما کان لکم ان تنبتوا شجرها...» |
قصص | 30 | شجرة | «فلما اتیاها نودی... فی البقعة المبارکة من الشجرة» |
قصص | 57 | ثمرات | «و قالوا ان نتبع الهدی معک... یجبی الیه ثمرات کل شی ء» |
لقمان | 16 | حبة، خردل | «یا بنی انّهاان تک مثقال حبة من خردل» |
لقمان | 27 | شجرة، اقلام | «و لو انما فی الارض من شجرة اقلام» |
سجده | 27 | زرع | «او لم یروا...فنخرج به زرعا» |
سبأ | 16 | جنت، اثل، سدر | «فاعرضوا فارسلنا... و بدلناهم بجنتیهم جنتین ذاوتی اکل خمط و اثل و شی ء منی سدر قلیل» |
فاطر | 27 | ثمرات | «الم تر ان الله... فأخرجنا به ثمرات» |
یس | 33 | حب | «و آیة لهم الارض المیتة...و اخرجنا منها حبا» |
یس | 34 | جنات، اعناب، نخیل | «و جعلنا فیها جنات من نخیل و اعناب» |
یس | 35 | ثمر | «لیأکلوا من ثمره» |
یس | 36 | تنبت | «سبحان الذی خلق...مما تنبت الارض» |
یس | 42 | فواکه | «فواکه و هم مکرمون» |
یس | 57 | فاکهة | «لهم فیها فاکهة...» |
یس | 80 | شجر | «الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا» |
صافات | 62 | شجرة، زقوم | «اذلک خیر نزلا ام شجرة الزقوم» |
صافات | 64 | شجرة | «انما شجرة تخرج فی اصل الجحیم» |
صافات | 65 | طلع | «طلعها کأنه روؤس الشیاطین» |
صافات | 146 | انبتنا، شجرة، یقطین | «و انبتنا علیه شجرة من یقطین» |
ص | 46 | ضغث (مشتی ترکه) | «و خذ بیدک ضغثا فاضرب به» |
ص | 51 | فاکهة | «متکئین فیها بفاکهة کثیرة» |
زمر | 21 | زرع | «الم تر ان الله انزل...یخرج به زرعا» |
فصلت | 47 | ثمرات، اکمام | «الیه یرد علم الساعة و ما تخرج من ثمرات من اکمامها» |
شوری | 20 | حرث | «من کان یرید حرث الآخرة نزدله فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها» |
شوری | 22 | روضات، جنات | «تری الظالمین مشفقین... فی روضات الجنات» |
زخرف | 73 | فاکهة | «لکم فیها فاکهة کثیرة» |
دخان | 25 | جنات | «کم ترکوا من جنات و عیون» |
دخان | 26 | زرع | «و زروع و مقام کریم» |
دخان | 42 | شجرة، زقوم | «ان شجرت الزقوم...» |
دخان | 52 | جنات | «فی جنات و عیون» |
دخان | 55 | فاکهة | «یدعون فیها بکل فاکهة آمنین» |
محمد | 15 | جنة، ثمرات | «مثل الجنة التی وعد المتقون...و لهم فیها من کل الثمرات» |
فتح | 5 | جنات | «لیدخل المؤمنین و المؤمنات جنات» |
فتح | 17 | جنات | «لیس علی الاعمی حرج...یدخله جنات تجری...» |
فتح | 18 | شجرة | «لقد رضی الله... اذ یبایعونک تحت الشجرة» |
فتح | 29 | زرع، شط ء، (شکوفه، پاجوش) | «محمد رسول الله... کزرع اخرج شطئه» |
ق | 7 | انبتنا | «و الارض مددناها... و انبتنا فیها من کل زوج بهیج» |
ق | 9 | انبتنا، جنات، حب، حصید | «و نزلنا من السماء... فانبتنا به جنات و حب الحصید» |
ق | 10 | نخل، طلع | «و النخل باسقات لها طلع نضید» |
ذاریات | 15 | جنات | «ان المتقین فی جنات و عیون» |
طور | 17 | جنات | «ان المتقین فی جنات و نعیم» |
طور | 22 | فاکهة | «و امددناهم بفاکهة و لحم مما یشتهون» |
نجم | 14 | سدرة | «عند سدرة المنتهی» |
نجم | 16 | سدرة | «اذ یغشی السدرة ما یغشی» |
قمر | 20 | اعجاز، نخل | «تنزع الناس کأنهم اعجاز نخل منقعر» |
قمر | 55 | جنات | «ان المتقین فی جنات و نهر» |
رحمان | 6 | نجم، (بوته)، شجر | «و النجم و الشجر یسجدان» |
رحمان | 11 | فاکهة، نخل، اکمام | «فیها فاکهة و النخل ذات الاکمام» |
رحمان | 12 | حب، ریحان | «والحب ذو العصف و الریحان» |
رحمان | 37 | ورده | «فاذا انشقت السماء...فکانت وردة کالدهان» |
رحمان | 46 | جنتان | «و لمن خاف مقام ربه جنتان» |
رحمان | 48 | افنان (شاخساران) | «ذواتا افنان» |
رحمان | 52 | فاکهة | «فیها من کل فاکهة زوجان» |
رحمان | 62 | جنتان | «و من دونهما جنتان» |
رحمان | 68 | فاکهة، نخل، رمان | «فیها فاکهة و نخل و رمان» |
واقعه | 12 | جنات | «فی جنات النعیم» |
واقعه | 20 | فاکهة | «و فاکهة مما یتخیرون» |
واقعه | 28 | سدر | «فی سدر مخضود» |
واقعه | 29 | طلح | «و طلح منضود» |
واقعه | 32 | فاکهة | «و فاکهة کثیرة» |
واقعه | 52 | شجر، زقوم | «لاکلون من شجر من زقوم» |
واقعه | 63 | تحرثون | «افرأیتم ما تحرثون» |
واقعه | 64 | تزرعون، زارعون | «أانتم تزرعونه ام نحن الزارعون» |
واقعه | 72 | شجرة | «أانتم انشأتم شجرتهما» |
واقعه | 89 | ریحان، جنت | «فروح و ریحان و جنت نعیم» |
حدید | 12 | جنات | «یوم تری المؤمنین...جنات تجری...» |
حدید | 20 | نبات | «اعلموا انما الحیاة الدنیا... اعجب الکفار نباته» |
مجادله | 22 | جنات | «لاتجد قوما... و یدخلهم جنات تجری...» |
حشر | 5 | لینة (درخت خرما) | «ما قطعتم من لینة» |
منافقون | 4 | خشب | «و اذا رأیتهم تعجبک... کانهم خشب مسندة» |
طلاق | 11 | جنات | «رسولا یتلوا علیکم... یدخله جنات تجری...» |
تحریم | 8 | جنات | «یا ایها الذین آمنوا...و یدخلکم جنات تجری...» |
قلم | 22 | حرث | «ان اغدوا علی حرثکم ان کنتم صارمین» |
حاقه | 7 | اعجاز، نخل | «سخرها علیهم سبع لیال...کانهم اعجاز نخل خاویة» |
حاقه | 23 | قطوف (میوه) | «قطوفها دانیة» |
نوح | 12 | جنات | «و یمددکم باموال...و یجعل لکم جنات...» |
نوح | 17 | انبتت، نبات | «و الله انبتکم من الارض نباتا» |
جن | 15 | حطب | «و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا» |
انسان | 5 | کافور | «ان الابرار یشربون...کان مزاجها کافورا» |
انسان | 14 | ظلال، قطوف | «و دانیة علیهم ظلالها و ذللت قطوفها تذلیلا» |
انسان | 17 | زنجبیل | «و یسقون فیها کأسا کان مزاجها زنجبیلا» |
مرسلات | 42 | فواکه | «و فواکه مما یشتهون» |
نبأ | 15 | حب، نبات | «لنخرج به حبا و نباتا» |
نبأ | 16 | جنات | «و جنات الفافا» |
نبأ | 32 | حدائق، اعناب | «حدائق و اعنابا» |
نازعات | 31 | مرعی | «اخرج منها ماءها و مرعاها» |
عبس | 27 | فانبتنا، حب | «فانبتنا فیها حبا» |
عبس | 28 | عنب، قضب | «و عنبا و قضبا» |
عبس | 29 | زیتون، نخل | «و زیتونا و نخلا» |
عبس | 30 | حدائق | «و حدائق غُلبا» |
عبس | 31 | فاکهة، اب | «و فاکهة و ابا» |
مطففین | 25 | رحیق | «یسقون من رحیق مختوم» |
بروج | 11 | جنات | «ان الذین آمنوا...لهم جنات تجری...» |
اعلی | 4 | مرعی | «و الذی اخرج المرعی» |
غاشیه | 6 | ضریع(خارخشک) | «لیس لهم طعام الا من ضریع» |
تین | 1 | تین، زیتون | «و التین و الزیتون» |
مسد | 4 | حطب | «و امرأته حمالة الحطب» |
مسد | 5 | مسد | «فی جیدها حبل من مسد» |